نوشته شده توسط : eminem7676

تصاویر زیباترین باغ دنیا

 

 

 

 

شما را به دیدن موسوم به باغ بوچارت butchart دعوت می كنیم. باغی كه در جزیره ونكور كانادا و در فاصله‌ی ۲۱ كیلومتری از شهر ویكتوریا واقع شده و سال تأسیس آن به ۱۹۰۴ میلادی می‌رسد. یك باغ كاملاً رؤیایی با حدود ۲۰ هكتار وسعت كه حقیقتاً شاهكار معماری سبز می‌توان نامیدش.این كه اگر انسان بخواهد می‌تواند بزرگترین و زیباترین شعر را در ستایش طبیعت بیافریند و به باور من، باغ بوچارت – كه به افتخار رابرت بوچارت و همسرش جین به این نام موسوم شده است – یكی از گوش‌نواز‌ترین و سحرانگیز‌ترین و پرجاذبه‌ترین سازه‌های بشری در ستایش طبیعت است. 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  | BestIranGroups

تصاویر در ادامه مطلب در حقیقت شاید بتوان این پردیس افسانه‌ای را مؤثرترین و گویاترین سروده‌ی انسان‌ساز در ستایش مادر طبیعت دانست.جالب این كه از این باغ پرشكوه و بی‌مانند سالانه بیش از یك میلیون نفر بازدید می‌كنند و دولت كانادا همزمان با یكصدمین سال تولد این باغ بهشتی، آن را به عنوان یك سند ملی، تاریخی به ثبت رساند.

دیدن این تصاویر شاید انگیزه‌ای برای سرمایه‌گذاران وطنی به وجود آورد تا به جای ساختن سازه‌های آلوده‌كننده‌ای كه آب و خاك این كشور را هدف قرار داده‌اند، دست به برپایی قطعه‌ای از بهشت در سرزمین مادری‌شان بزنند؛ همان گونه كه خانم و آقای بوچارت در بیش از یكصد سال پیش چنین كردند و كاربری كارخانه سیمان خود را به تغییر دادند.كاری ماندگار كه می‌تواند همچون باغ بوچارت آنها را ثروتمند هم بسازد.

 

لطفا تا باز شدن كامل عكسها شكیبا باشید

در صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه Show Picture را انتخاب کنید

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید | BestIranGroups

 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  | BestIranGroups 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  | BestIranGroups

 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  | BestIranGroups

 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  | BestIranGroups



:: بازدید از این مطلب : 460
|
امتیاز مطلب : 162
|
تعداد امتیازدهندگان : 35
|
مجموع امتیاز : 35
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : eminem7676

تصاویر زیباترین باغ دنیا

 

 

 

 

شما را به دیدن موسوم به باغ بوچارت butchart دعوت می كنیم. باغی كه در جزیره ونكور كانادا و در فاصله‌ی ۲۱ كیلومتری از شهر ویكتوریا واقع شده و سال تأسیس آن به ۱۹۰۴ میلادی می‌رسد. یك باغ كاملاً رؤیایی با حدود ۲۰ هكتار وسعت كه حقیقتاً شاهكار معماری سبز می‌توان نامیدش.این كه اگر انسان بخواهد می‌تواند بزرگترین و زیباترین شعر را در ستایش طبیعت بیافریند و به باور من، باغ بوچارت – كه به افتخار رابرت بوچارت و همسرش جین به این نام موسوم شده است – یكی از گوش‌نواز‌ترین و سحرانگیز‌ترین و پرجاذبه‌ترین سازه‌های بشری در ستایش طبیعت است. 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  | BestIranGroups

تصاویر در ادامه مطلب در حقیقت شاید بتوان این پردیس افسانه‌ای را مؤثرترین و گویاترین سروده‌ی انسان‌ساز در ستایش مادر طبیعت دانست.جالب این كه از این باغ پرشكوه و بی‌مانند سالانه بیش از یك میلیون نفر بازدید می‌كنند و دولت كانادا همزمان با یكصدمین سال تولد این باغ بهشتی، آن را به عنوان یك سند ملی، تاریخی به ثبت رساند.

دیدن این تصاویر شاید انگیزه‌ای برای سرمایه‌گذاران وطنی به وجود آورد تا به جای ساختن سازه‌های آلوده‌كننده‌ای كه آب و خاك این كشور را هدف قرار داده‌اند، دست به برپایی قطعه‌ای از بهشت در سرزمین مادری‌شان بزنند؛ همان گونه كه خانم و آقای بوچارت در بیش از یكصد سال پیش چنین كردند و كاربری كارخانه سیمان خود را به تغییر دادند.كاری ماندگار كه می‌تواند همچون باغ بوچارت آنها را ثروتمند هم بسازد.

 

لطفا تا باز شدن كامل عكسها شكیبا باشید

در صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه Show Picture را انتخاب کنید

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید | BestIranGroups

 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  | BestIranGroups 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  | BestIranGroups

 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  | BestIranGroups

 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  | BestIranGroups



:: بازدید از این مطلب : 460
<-PostRate->
|
امتیاز مطلب : <-PostRateResult->
|
تعداد امتیازدهندگان : <-PostRateCount->
|
مجموع امتیاز : <-PostRateTotal->
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : eminem7676

تصاویر زیباترین باغ دنیا

 

 

 

 

شما را به دیدن موسوم به باغ بوچارت butchart دعوت می كنیم. باغی كه در جزیره ونكور كانادا و در فاصله‌ی ۲۱ كیلومتری از شهر ویكتوریا واقع شده و سال تأسیس آن به ۱۹۰۴ میلادی می‌رسد. یك باغ كاملاً رؤیایی با حدود ۲۰ هكتار وسعت كه حقیقتاً شاهكار معماری سبز می‌توان نامیدش.این كه اگر انسان بخواهد می‌تواند بزرگترین و زیباترین شعر را در ستایش طبیعت بیافریند و به باور من، باغ بوچارت – كه به افتخار رابرت بوچارت و همسرش جین به این نام موسوم شده است – یكی از گوش‌نواز‌ترین و سحرانگیز‌ترین و پرجاذبه‌ترین سازه‌های بشری در ستایش طبیعت است. 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  | BestIranGroups

تصاویر در ادامه مطلب در حقیقت شاید بتوان این پردیس افسانه‌ای را مؤثرترین و گویاترین سروده‌ی انسان‌ساز در ستایش مادر طبیعت دانست.جالب این كه از این باغ پرشكوه و بی‌مانند سالانه بیش از یك میلیون نفر بازدید می‌كنند و دولت كانادا همزمان با یكصدمین سال تولد این باغ بهشتی، آن را به عنوان یك سند ملی، تاریخی به ثبت رساند.

دیدن این تصاویر شاید انگیزه‌ای برای سرمایه‌گذاران وطنی به وجود آورد تا به جای ساختن سازه‌های آلوده‌كننده‌ای كه آب و خاك این كشور را هدف قرار داده‌اند، دست به برپایی قطعه‌ای از بهشت در سرزمین مادری‌شان بزنند؛ همان گونه كه خانم و آقای بوچارت در بیش از یكصد سال پیش چنین كردند و كاربری كارخانه سیمان خود را به تغییر دادند.كاری ماندگار كه می‌تواند همچون باغ بوچارت آنها را ثروتمند هم بسازد.

 

لطفا تا باز شدن كامل عكسها شكیبا باشید

در صورتی که هر یک از عکس ها باز نشد بر روی آن راست کلیک کرده و گزینه Show Picture را انتخاب کنید

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید | BestIranGroups

 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  | BestIranGroups 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  | BestIranGroups

 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  | BestIranGroups

 

به جذابترین گروه اینترنتی یاهو ملحق شوید  | BestIranGroups



:: بازدید از این مطلب : 460
<-PostRate->
|
امتیاز مطلب : <-PostRateResult->
|
تعداد امتیازدهندگان : <-PostRateCount->
|
مجموع امتیاز : <-PostRateTotal->
تاریخ انتشار : چهار شنبه 10 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : eminem7676

  ارسال به دوست
سرگرمي - ديدني و خواندني

 

Futuroscope (Poitiers, France)

Frederick R. Weisman Art Museum (Minnesota)




Aqua Building (Chicago, Illinois)

Crazy Hotel (Bratislava, Slovakia)

Cubic Houses (Rotterdam, Netherlands)


Mushroom House (Cincinnati, Ohio, USA)

Dar Al Hajar (Yemen)

Turning Torso (Malmö, Sweden)

UCSD Geisel Library (San Diego, California, USA)

Atomium (Brussels, Belgium)

Great arche of defense (Paris, France)

Ferdinand Cheval Palace (France)  


Cathedral of Brasilia (Brazil)

Errante Guest House (Chile)




:: بازدید از این مطلب : 410
|
امتیاز مطلب : 152
|
تعداد امتیازدهندگان : 35
|
مجموع امتیاز : 35
تاریخ انتشار : یک شنبه 7 فروردين 1390 | نظرات ()
نوشته شده توسط : eminem7676

نه

فردا نه

...چند ساعت بعد هم نه

...چند ثانيه ديگر هم نه...

...همين الان

براي مادرت يک کاري بکن

اگر زنده است دستش را

اگر به آسمان رفته است ...  قبرش را ….

اگر پيشت نيست ...  يادش را ….

اگر قهري...چهره اش را ….

اگر آشتي هستي پايش را...

ببوس...

--------------------------------------------------------------

 دروغهاي مادرم ...

 

"فرزندم برنج بخور، من گرسنه نيستم." و اين اوّلين دروغي بود که به من گفت.

زمان گذشت و قدري بزرگتر شدم. مادرم کارهاي منزل را تمام ميکرد و بعد براي صيد ماهي به نهر کوچکي که در کنار منزلمان بود مي‏رفت. مادرم دوست داشت من ماهي بخورم تا رشد و نموّ خوبي داشته باشم. يک دفعه توانست به فضل خداوند دو ماهي صيد کند. به سرعت به خانه بازگشت و غذا را آماده کرد و دو ماهي را جلوي من گذاشت. شروع به خوردن ماهي کردم و اوّلي را تدريجاً خوردم.

مادرم ذرّات گوشتي را که به استخوان و تيغ ماهي چسبيده بود جدا ميکرد و ميخورد؛ دلم شاد بود که او هم مشغول خوردن است. ماهي دوم را جلوي او گذاشتم تا ميل کند. امّا آن را فوراً به من برگرداند و گفت:

"بخور فرزندم؛ اين ماهي را هم بخور؛ مگر نميداني که من ماهي دوست ندارم؟" و اين دروغ دومي بود که مادرم به من گفت.

 

 

قدري بزرگتر شدم و ناچار بايد به مدرسه ميرفتم و آه در بساط نداشتيم که وسايل درس و مدرسه بخريم. مادرم به بازار رفت و با لباسفروشي به توافق رسيد که قدري لباس بگيرد و به در منازل مراجعه کرده به خانمها بفروشد و در ازاء آن مبلغي دستمزد بگيرد.

شبي از شبهاي زمستان، باران مي‏باريد. مادرم دير کرده بود و من در منزل منتظرش بودم. از منزل خارج شدم و در خيابانهاي مجاور به جستجو پرداختم و ديدم اجناس را روي دست دارد و به در منازل مراجعه ميکند. ندا در دادم که، "مادر بيا به منزل برگرديم؛ ديروقت است و هوا سرد. بقيه کارها را بگذار براي فردا صبح." لبخندي زد و گفت:

"پسرم، خسته نيستم." و اين دفعه سومي بود که مادرم به من دروغ گفت.

 

 

به روز آخر سال رسيديم و مدرسه به اتمام ميرسيد. اصرار کردم که مادرم با من بيايد. من وارد مدرسه شدم و او بيرون، زير آفتاب سوزان، منتظرم ايستاد. موقعي که زنگ خورد و امتحان به پايان رسيد، از مدرسه خارج شدم.

مرا در آغوش گرفت و بشارت توفيق از سوي خداوند تعالي داد. در دستش ليواني شربت ديدم که خريده بود من موقع خروج بنوشم. از بس تشنه بودم لاجرعه سر کشيدم تا سيراب شدم. مادرم مرا در بغل گرفته بود و "نوش جان، گواراي وجود" مي‏گفت. نگاهم به صورتش افتاد ديدم سخت عرق کرده؛ فوراً ليوان شربت را به سويش گرفتم و گفتم، "مادر بنوش." گفت:

"پسرم، تو بنوش، من تشنه نيستم." و اين چهارمين دروغي بود که مادرم به من گفت.

بعد از درگذشت پدرم، تأمين معاش به عهده مادرم بود؛ بيوهزني که تمامي مسئوليت منزل بر شانهء او قرار گرفت. مي‏بايستي تمامي نيازها را برآورده کند. زندگي سخت دشوار شد و ما اکثراً گرسنه بوديم. عموي من مرد خوبي بود و منزلش نزديک منزل ما. غذاي بخور و نميري برايمان مي‏فرستاد. وقتي مشاهده کرد که وضعيت ما روز به روز بدتر مي‏شود، به مادرم نصيحت کرد که با مردي ازدواج کند که بتواند به ما رسيدگي نمايد، چه که مادرم هنوز جوان بود. امّا مادرم زير بار ازدواج نرفت و گفت:

"من نيازي به محبّت کسي ندارم..." و اين پنجمين دروغ او بود.

                         

 

درس من تمام شد و از مدرسه فارغالتّحصيل شدم. بر اين باور بودم که حالا وقت آن است که مادرم استراحت کند و مسئوليت منزل و تأمين معاش را به من واگذار نمايد. سلامتش هم به خطر افتاده بود و ديگر نمي‏توانست به در منازل مراجعه کند. پس صبح زود سبزيهاي مختلف مي‏خريد و فرشي در خيابان مي‏انداخت و مي‏فروخت. وقتي به او گفتم که اين کار را ترک کند که ديگر وظيفهء من بداند که تأمين معاش کنم. قبول نکرد و گفت:

"پسرم مالت را از بهر خويش نگه دار؛ من به اندازهء کافي درآمد دارم." و اين ششمين دروغي بود که به من گفت.

درسم را تمام کردم و وکيل شدم. ارتقاء رتبه يافتم. يک شرکت آلماني مرا به خدمت گرفت. وضعيتم بهتر شد و به معاونت رئيس رسيدم. احساس کردم خوشبختي به من روي کرده است. در رؤياهايم آغازي جديد را مي‏ديدم و زندگي بديعي که سراسر خوشبختي بود. به سفرها مي‏رفتم. با مادرم تماس گرفتم و دعوتش کردم که بيايد و با من زندگي کند. امّا او که نمي‏خواست مرا در تنگنا قرار دهد گفت:

"فرزندم، من به خوش‏گذراني و زندگي راحت عادت ندارم."

و اين هفتمين دروغي بود که مادرم به من گفت.

 

                 

مادرم پير شد و به سالخوردگي رسيد. به بيماري سرطان ملعون دچار شد و لازم بود کسي از او مراقبت کند و در کنارش باشد. امّا چطور مي‏توانستم نزد او بروم که بين من و مادر عزيزم شهري فاصله بود. همه چيز را رها کردم و به ديدارش شتافتم. ديدم بر بستر بيماري افتاده است. وقتي رقّت حالم را ديد، تبسّمي بر لب آورد. درون دل و جگرم آتشي بود که همهء اعضاء درون را مي‏سوزاند. سخت لاغر و ضعيف شده بود. اين آن مادري نبود که من مي‏شناختم. اشک از چشمم روان شد. امّا مادرم در مقام دلداري من بر آمد و گفت:

"گريه نکن، پسرم. من اصلاً دردي احساس نميکنم." و اين هشتمين دروغي بود که مادرم به من گفت.

وقتي اين سخن را بر زبان راند، ديدگانش را بر هم نهاد و ديگر هرگز برنگشود. جسمش از درد و رنج اين جهان رهايي يافت.

اين سخن را با جميع کساني ميگويم که در زندگياش از نعمت وجود مادر برخوردارند. اين نعمت را قدر بدانيد قبل از آن که از فقدانش محزون گرديد.

اين سخن را با کساني ميگويم که از نعمت وجود مادر محرومند. هميشه به ياد داشته باشيد که چقدر به خاطر شما رنج و درد تحمّل کرده است و از خداوند متعال براي او طلب رحمت و بخشش نماييد.

مادر دوستت دارم. خدايا او را غريق بحر رحمت خود فرما همانطور که مرا از کودکي تحت پرورش خود قرار داد.

ترجمه:جليل كيان مهر



:: بازدید از این مطلب : 435
|
امتیاز مطلب : 151
|
تعداد امتیازدهندگان : 33
|
مجموع امتیاز : 33
تاریخ انتشار : جمعه 29 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : eminem7676

دیدنی های امروز

 

نگاه به سال جديد ميلادي از پشت عينك سال 2011 – جشن سال نو در ميدان تايمز نيويورك

عینک 2011


عینک 2011


عینک 2011


عینک 2011


 



جشن سال نو با نماد خرگوش در ميدان سرخ و در هواي سرد شهر مسكو


نماد خرگوش


 



پريدن يك مرد ايتاليايي از روي پل به درون رودخانه اي در رم


پرش از پل


 



يك "قطره ماهي" جالب كه در اعماق يك كيلومتري اقيانوس ها زندگي مي كند


قطره ماهی


 



عاقبت برداشتن لقمه بزرگ تر از دهان ( نيوجرسي آمريكا )


لقمه گنده تر از دهان


لقمه گنده تر از دهان


 



خلبان اين جت اف 18 در جريان يك پرواز نمايشي در آلبرتاي كانادا آن قدر شانس داشت تا به موقع و قبل از سقوط هواپيما با چتر نجات بيرون بپرد . اين عكس جديد نيست اما جزء عكس هاي جالب سال 2010 است


جت ا٠18


 



اين مرد چيني ركورد گينس را شكست . وي با سه دو چرخه به مدت 19 ثانيه بيست متر را روي سه رديف بطري ركاب زد

رکورد دوچرخه


 



بدون شرح!


Ùان


Ùان


Ùان


Ùان

 

 

 

 

 

 

 

 



:: بازدید از این مطلب : 457
|
امتیاز مطلب : 141
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : شنبه 23 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : eminem7676

بهترین دوست

نکته ها و پند ها | بهترین دوست پیرمرد به من نگاه کرد و پرسید ... چند تا دوست داری؟ ... گفتم چرا بگم ده یا بیست تا... جواب دادم فقط چند تایی
 

پیرمرد آهسته و درحالی که سرش را تکان می داد گفت:
تو آدم خوشبختی هستی که این همه دوست داری
ولی در مورد آنچه که می گویی خوب فکر کن
خیلی چیزها هست که تو نمی دونی

 دوست فقط اون کسی نیست که تو بهش سلام می کنی
دوست دستی است که تو را از تاریکی و ناامیدی بیرون می کشد
درست هنگامی که دیگرانی که تو آنها را دوست می نامی سعی دارند تو را به درون آن بکشند

دوست حقیقی کسی است که نمی تونه تو را رها کنه
صدائیه که نام تو را زنده نگه می داره
حتی زمانی که دیگران تو را به فراموشی سپرده اند

اما بیشتر از همه دوست یک قلب است
یک دیوار محکم و قوی در ژرفای قلب انسان ها
جایی که عمیق ترین عشق ها از آنجا می آید!
پس به آنچه می گویم خوب فکر کن
زیرا تمام حرفهایم حقیقت است

و فرزندم یکبار دیگر جواب بده
چند تا دوست داری؟
سپس ایستاد و مرا نگریست
در انتظار پاسخ من
با مهربانی گفتم
اگرخوش شانس باشم... فقط یکی
و آن تویی!

بهترین دوست کسی است که شانه هایش را به تو می سپارد
در تنهائیت تو را همراهی می کند
و در غمها تو را دلگرم می کند
کسی که اعتمادی را که به دنبالش هستی به تو می بخشد
وقتی مشکلی داری آن را حل می کند
و هنگامی که احتیاج به صحبت کردن داری

به تو گوش می سپارد

و بهترین دوستان عشقی دارند که نمی توان توصیف کرد
غیرقابل تصور است

****

چقدر خداوند بزرگ است
درست زمانی که انتظار دریافت چیزی را از او نداری...

بزرگترین

مهربانترین

بخشنده ترین

دوستت دارم

لحظه ای ما را به خودمان وا مگذار



:: بازدید از این مطلب : 463
|
امتیاز مطلب : 149
|
تعداد امتیازدهندگان : 34
|
مجموع امتیاز : 34
تاریخ انتشار : پنج شنبه 15 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : eminem7676

مدت‌ها طول كشيد تا تصميم بگيرم تو را با چه خطاب كنم. آنقدر به چشمان روشنت كه روي مجله تايم نقش بسته‌اند، خيره شدم تا از بين هزاران حس خوب و بد، عنواني مناسب براي تو پيدا كنم: رفيق. تو يك سال از من بزرگتري مثل ده‌ها دوست نزديك ديگري كه داشتم و دارم. شايد اگر تقدير مكان زندگي ما را يكي مي‌كرد، مثلا در ايران، شايد هم محله‌اي بوديم، روزها فوتبال مي‌زديم و شب‌ها در خيابان مي‌گشتيم. شايد هم‌خوابگاهي بوديم، صبح‌ها همديگر را از خواب بيدار مي‌كرديم، تا دانشگاه با هم گز مي‌كرديم، بين كلاس‌ها در بوفه‌ي دانشگاه چاي مي‌خورديم و شب‌ها ساعت‌ها به بحث و صحبت با هم گرم بوديم. گرچه نمي‌دانم من اگر آمريكا بودم چه‌ها بر ما مي‌گذشت ولي مي‌دانم مي‌توانستيم كنار هم بنشينيم و تو به من بگويي «هي رفيق، ايده‌اي به سرم زده، پايه‌اي؟»

نمي‌دانم چرا وقتي از هزاران هزار كار و حرف و حديث و برنامه و آرزوها و شكست‌ها و موانع و ظلم‌ها و بي‌تناسبي‌ها و عقده‌ها و روز به روز درجا زدن‌ها و به ظاهر جدي بودن‌ها و اميدهاي فراموش شده و نااميدي‌هاي قدرت‌مند و هويت‌هاي مشوش و ناآگاهي‌هاي آزاردهنده و خراب شدن‌ها و به ذلت راضي‌شدن‌ها و با دروغ زيستن‌ها و با راستي جنگيدن‌ها و از تاريخ و جغرافيا و زمان و خود و خانواده و دوست و آشنا و همشهري و هموطن و زمين و زمان ناليدن، و از همه اين تلنبارشده‌هاي كودكي و جواني نكردن‌هايم خسته مي‌شوم، با خيره شدن به آن عكسي از تو كه روي پيشاني‌ات بلند نوشته است Person of the Year، قصه‌هايي پرغصه در دلم تعريف مي‌شوند كه مثلا آن «تو»ي وجود من به هنگام هميشگي مرگش آنها را مي‌گويد. نمي‌دانم چرا تو امروز مخاطب ساكت گفتگوهاي دروني‌ام شده‌اي، آن دور، گوشه‌اي از دلم نشسته‌اي و خيره نگاه مي‌كني.

 



:: بازدید از این مطلب : 437
|
امتیاز مطلب : 135
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : جمعه 8 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : eminem7676

قرار بود فقط بي قرار من باشي

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

وروزهاي مبادا كنار من باشي

قرار بود كه مهتاب من شوي نه فقط،

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

شبي ستاره ي دنباله دار من باشي

كه هر ستاره ي دنباله دار رفتني است

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

خيال مي كردم ماندگار من باشي

سر قرار نبودي خمار برگشتم

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

قرار بود كه چشم انتظار من باشي

تو دست هاي خودت را به دست هاي كسي...

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

بدون اينكه كمي شرمسار من باشي

چرا مرا به امان خدا رها كردي؟

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری پنجم www.pichak.net كليك كنيد

به جاي اينكه خداوندگار من باشي.



:: بازدید از این مطلب : 429
|
امتیاز مطلب : 143
|
تعداد امتیازدهندگان : 32
|
مجموع امتیاز : 32
تاریخ انتشار : پنج شنبه 7 بهمن 1389 | نظرات ()
نوشته شده توسط : eminem7676

وقتي گفتي كه قناري بشم و برات بخونم 

ندونستم كه هميشه تو قفس بايد بمونم

 

اگه خوندم واسه ي تو واسه دلتنگيه خونه

نه براي به به ات بود نه براي آب و دونه 

 

فك ميكردم  كه دلت رو به دل  صدام ميبندي

نه كه گريه هاتو با من ، با يكي ديگه بخندي

 

نه حضور اطلسي ها نه طراوت بهاري

غير اون چشاي خيست ديگه چي واسم تو داري ؟

 

حالا با دلي شكسته پر زدم از آسمونت

ديگه تو باغ ترانه نميشم من باغبونت

 

تو نفهميدي عزيزم يه پرنده كه اسيره

بايد از پراي بسته بوي پروازو بگيره

 

ديگه من پريدم از اين  چند تا  ميله ﻯ  عمودي

كاش بدوني نازنينم قفل اين قفس تو بودي  .

 

وقتی دلی برتصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری چهارم www.pichak.net كليك كنيدای د    لی تنگ می وقتی دلی برای دلی تنگ میشود

انگار پای عقربه ها لنگ می شود

تکراریند , پنجره ها و ستاره ها

خورشید بی درخشش و گل , سنگ می شود

پیغام آشنا که ندارند بلبلان

هر ساز و هر ترانه بد آهنگ می شود

باران بدون عاطفه خشکی می آورد

رنگین کمان یخ زده بی رنگ می شود

هر کس به جز عزیز دلت یک غریبه است

وقتی دلت برای دلی تنگ می شود.

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری چهارم www.pichak.net كليك كنيد



:: بازدید از این مطلب : 418
|
امتیاز مطلب : 137
|
تعداد امتیازدهندگان : 30
|
مجموع امتیاز : 30
تاریخ انتشار : پنج شنبه 7 بهمن 1389 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد